بدون عنوان
عزیزم خداروشکر که هیچ وقت در و دیوار مثل بعضی از بچه ها خط خطی نمی کردی و الا کارم ساخته بود چون همیشه در حال خط خطی کردن توی برگ و کتاب و دفتر بودی تا یادم نرفته بگم تنها اشکالی که توی این سن داشتی این بود که هر کاغذ دفتر کتاب داستانی پاکتی میدیدی فقط دوست داشتی اون پاره کنی من هم هیچ وقت جلوت نمی گرفتم کتاب داستانهای بچگی خاله سارا که حدودا 70 -80 تا بودن برات آوردم که با اونا سرگرم بشی همشونو پاره کردی دریغ از یک کتاب که سالم بذاری . گل نازمن بعد از چند ماه دیگه رغبت نمی کردی هیچ برگه ای رو پاره کنی که هیچ ا ز اون هم نگهداری می کردی. فدات بشم آخه اونقدر برگه و کتاب پاره کردی که دی...
نویسنده :
مامان ناهید
20:47
بدون عنوان
دخمل نازمن این سه چرخه رو دادای جون برای شما از مسافرت هدیه آورده بود شما بیشتر دوست داشتی سه چرخه رو خودت هل بدی تا روی زین اون بشینی . ...
نویسنده :
مامان ناهید
20:44
جمع کردن اسباب بازی بعد از بازی
فرشته زمینی مامان هر موقع توپ هارو می انداختی زمین خودت هم جمع می کردی آفرین به شما . ...
نویسنده :
مامان ناهید
21:14
تاب تاب عباسی
عزیز دل مامان تاب سواری خیلی دوست داشتی توی اتاق برات تاب گذاشته بودم ولی باز هم دوست داشتی توی پارک سوار تاب های غیر استانداربشی ، برای عروسکت که بابا بجون برات خریده بود و اسم اونو گذاشته بودی گور گور( یعنی قور قور آخه نفسم شما به جای حرف ق ، گ می گفتی توی الفبای فارسی حرف ق نداشتی عسلی من) ...
نویسنده :
مامان ناهید
20:35
مهمان نوازی طلا خانم
طلا خانمم این خانه بازی هم یکی دیگه از هدیه های دادای جونت هست هر کی میومد خونمون اونو دعوت میکردی داخل خانه بازیت یه بار مهمان داشتیم از همه میخواستی بیان داخل خونه شما فدای مهمان نوازیت بشم دردونه من. ...
نویسنده :
مامان ناهید
21:55
اشک های مثل مروارید
نازنینم اینجا (2 ساله بودی) ازمن خواستی آماده ات کنم بری پیش دادای جون و تـته جون (به مامانم می گفتی ت ت جون) اونا خونه نبودن ولی شما اینو درک نمی کردی برای همین شروع کردی به گریه کردن فدای اشکهای مرواریدیت بشم . ...
نویسنده :
مامان ناهید
19:52