پذیرایی از خودم
قربون نفست برم من عشقم من و مامان جونت داشتیم صحبت می کردیم که شما از فرصت استفاده کردی و میوه ها رو از روی میز انداختی ببخشید یعنی میخواستی بیاریشون پایین از خودت به اصطلاح پذیرایی کنی فدای خند هات .... ...
نویسنده :
مامان ناهید
11:11
رفتن به داخل کمد
آخه مامان فدات شه مگه مجبور بودی که بری به زور خودتو جا کنی که آخرش بترسی بیای بیرون .بمیرم واست یکی یه دونه من. ...
نویسنده :
مامان ناهید
11:10
تولد یک سالگی
ب هار زندگیم اینجا تولد یک سالگی شما بود که مصادف شده بود با شب قبل از روز عید فطر و هیچ شیرینی سرایی کیک سفارشی قبول نمی کرد بنابراین عمه جون شما این کیک رو پخت و من شام تولد و.... خیلی به همه خوش گذشت همه ما فقط مشغول شیرین کاریهای شما شده بودیم عزیز دلم .. ...
نویسنده :
مامان ناهید
9:32
برگ گل
دختری مثل برگ گل زیبا و به شیرینی عسل دارم عطر احساس می دمد در من گل سرخی که در بغل دارم روزی از باغ یاسها آمد در تمامی هستی ام پیچید زندگی در وجود من گل کرد هر زمانی که دخترم خندید گاهی احساس میکنم باید یک فرشته از آسمان باشد یا خداوند نورها میخواست کوثر عاشقی روان باشد ...
نویسنده :
مامان ناهید
9:21
اولین سیزده بدر
فدای شادی کردنش به اولین سیزده بدر اومده اون همش خوشحالی می کرد ...
نویسنده :
مامان ناهید
0:14
مراسم دهه عاشورا
اینجا پانیارو بردیم مراسم علی اصغر - پانی 4 ماهش ...
نویسنده :
مامان ناهید
0:03